آرایشگر گفت: عروس خانوم! دیگه کارت تموم شده. آقا داماد هم که بالا، دم در منتظره. ایشالا خوشبخت شی.بلند شد.
میدانست مرد زندگیاش از معطلی خیلی خوشش نمیآید. به خواهرش گفت: چادرم کو؟
و خواهرش چادر سفیدی را سرش انداخت.
دست گرفت به چادر و دور صورتش، به آرامی لبههای چادر را مرتب کرد.
آرایشگر گفت: خیلی خب دیگه! موهاتو خراب کردی که دختر! یه ذره شلتر بگیر .
وقتی میگم شنل کرایه کن، برای همینه دیگه…
رو کرد به آرایشگر و گفت: من نگران آخرتم بیشتر از موهام هستم.
موهام خراب بشه ، بهتر ازینه که یه عمر زندگی و آخرتم خراب بشه…
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۰۴