زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

پوستر ها و تصاویر جالب از حجاب زنان مسلمان

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

پوستر ها و تصاویر جالب از حجاب زنان مسلمان

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند می‏ فرماید:

< ای فرزند آدم اگر چشمت‏ بخواهد تو را به حرام وادار کند ، من پلک‏ها را در اختیار تو قرار داده ‏ام ؛ پس آن‏ها را فروبند >

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۳۲ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۰
حسین کازرونی

   بعضی وقتها که دل چادرم از اینهمه طعنه و تهمت می شکند ...  بر می دارمش با هم می رویم گلزار شهدا  چند تا وصیت نامه هم برایش می خوانم  حرفهای قشنگشان را برایش تکرار می کنم  دل دو تایمان باز می شود ...  عاشق تر از همیشه بر می گردیم خانه...  فقط کاش قسمتم بشود ببرمش مدینه  تا داستان مظلومیت بی بی را با چادر خاکی برایش تعریف کنم...     به نقل از : حریم
 

بعضی وقتها که دل چادرم از اینهمه طعنه و تهمت می شکند ...

بر می دارمش با هم می رویم گلزار شهدا

چند تا وصیت نامه هم برایش می خوانم

حرفهای قشنگشان را برایش تکرار می کنم

دل دو تایمان باز می شود ...

عاشق تر از همیشه بر می گردیم خانه...

فقط کاش قسمتم بشود ببرمش مدینه

تا داستان مظلومیت بی بی را با چادر خاکی برایش تعریف کنم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۱۲
حسین کازرونی


شعری که مقام معظم رهبری از شهریار برای مادر سادات طلب کردند


   حاج محسن عسگری مداح اهل بیت و شاعر آئینی اهل تبریز می گوید: حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر فرزانه انقلاب، در زمان ریاست جمهوری مسافرتی به تبریز داشتند که برنامه‌هایشان فشرده بود. شب شعری گذاشته بودند برای شعرا و نهایت لطف ایشان بود که مداح‌ها و شعرا هم شرکت داشته باشند منتها شرط کرده بودند، که در استانداری یک مجلسی بگذارید و شعرا را دعوت کنید حتماً استاد شهریار هم باشد و گفته بودند که ورود من(آیت‌الله خامنه‌ای) به جلسه قبل از شهریار باشد و برنامه را طوری تنظیم کنید که بعد از ایشان، استاد شهریار در مجلس بیاید، من افتخار حضور در آن مجلس را داشتم.


 ماه آن شب خموش و سرگردان         روی صحــرا و دشـت می‌تابیـــد  رنـگ غم رنـگ حـزن پـــــرور ماه        همـه جا را نمــوده بـــود سپیـــد  دانـه دانـه ستـاره بـر رخ چـــــرخ        همچــون اشک یتیــم می‌لرزیـــد  خـواب گستـرده بــود خاموشی        بــــرجـهــــان پــرده فرامــوشــــی  مـرغ شــــــب آرمیــده بــود آرام        چشم ایــام رفـته بــود به خــواب  سـایه نـخل‌هـا بــه چــهره نـــور        از سیاهی کشیده بـــود حجــاب  بـاد در جست‌و‌جوی گمشده‌ای        چرخ می‌زد چو عاشقی بی‌تــاب  غــرق ،شـهر مـدینه سرتــــاسر         در سکوتی عمیِِِـــق و رعــــب آور  می‌کشید انتظار، خاک آن شب          مقــدم تـــازه مــهــــمـــانـــــی را  می‌ربـود از کـف گــران مـــردی          آســـمان همســـر جـــــوانـــی را  آتـش مرگ مادری می‌سوخت          دل اطفـــال خستــــه جانـــــی را  مردم آرام لیک آهسته نوحه گر         چهــــار طفـــل دل خـــــستــــــــه  بر سـر دوش جــسم بی‌جانی         حمل می‌شـد به نقطه‌ای مرمــوز  همه خواهان به دل، درازی شب        گرچه شب بود تلخ و طاقت سوز  تا مــگر راز شب نــگردد فـــاش         نبــــــرد پـــی به راز شب، دل روز  راز شـب بـــود پیــــکر زهـــــرا           که شب آغوش خاک گشتش جا  راز شب بود بانـــویی معصــوم          که چـــه او مــردی از زمانه نـــزاد  هیجده ساله بانویی پر شور            که سیـــاه کـــرد چهـــره بیـــــداد  بانویی،که ازسخن به محضرعام       ریـخت آتــــش به جان استبـــداد  بانویی شیردل، دلیر و شجاع           که نـــمود از حقوق خویش دفـاع  گــرچه زن بــود لیــک مــردانــه           از قیـــام آتشی عظیـــم افروخت  شعلــه‌ای بــرکشیــد از ته دل           که سیاه خرمن ستم را سوخت  درس احقاق حق و دفع ستم           به جـــهان و جهانیـــان آموخـــت  مردم خفته را زخواب انگیخت           آبــــروی ستمـــگــران را ریخـــــت

اول حضرت آقا تشریف آوردند قدم روی چشمان ما گذاشتند و نشستیم و با اعلام ورود، پنج شش دقیقه بعد از تشریف فرمایی حضرت آقا ورود استاد شهریار را اعلام کردند که رفته بودند دنبالش. زمانی که حضرت آقا متوجه شدند استاد شهریار به جلسه آمده‌اند با نهایت بزرگواری بلند شدند و به سمت در رفتند و از شهریار استقبال کردند.

آن موقع متوجه شدیم که چرا حضرت آقا چنین شرطی کرده که شهریار به پای ایشان بلند نشود بلکه ایشان به استقبال شهریار برود و عین جمله‌ای هم که در اولین برخورد بعد از سلام و روبوسی با استاد داشتند فرمودند که از آرزوهای زندگیم زیارت حضرت عالی بود که امشب الحمدلله موفق شدم. 

بعد با نهایت احترام او را آوردند بغل دستشان نشاندند و شروع کردیم به شعر خواندن که آخر سر از شهریار پرسیدند که برای امیرالمؤمنین(ع)، سیدالشهدا(ع) و برای آقا امام زمان(عج) اشعاری از شما خواندیم. برای مادرمان حضرت زهرا(س) کاری نکرده ای؟ ندیدم شعری برای حضرت زهرا(س) از شما.

استاد فرمودند که چرا یک شعر دارم برای حضرت زهرا(س)، آن روز خدمت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای این شعرشان را خواندند:



ماه آن شب خموش و سرگردان         روی صحــرا و دشـت می‌تابیـــد
رنـگ غم رنـگ حـزن پـــــرور ماه        همـه جا را نمــوده بـــود سپیـــد
دانـه دانـه ستـاره بـر رخ چـــــرخ        همچــون اشک یتیــم می‌لرزیـــد

خـواب گستـرده بــود خاموشی        بــــرجـهــــان پــرده فرامــوشــــی

مـرغ شــــــب آرمیــده بــود آرام        چشم ایــام رفـته بــود به خــواب

سـایه نـخل‌هـا بــه چــهره نـــور        از سیاهی کشیده بـــود حجــاب

بـاد در جست‌و‌جوی گمشده‌ای        چرخ می‌زد چو عاشقی بی‌تــاب

غــرق ،شـهر مـدینه سرتــــاسر         در سکوتی عمیِِِـــق و رعــــب آور

می‌کشید انتظار، خاک آن شب          مقــدم تـــازه مــهــــمـــانـــــی را

می‌ربـود از کـف گــران مـــردی          آســـمان همســـر جـــــوانـــی را

آتـش مرگ مادری می‌سوخت          دل اطفـــال خستــــه جانـــــی را

مردم آرام لیک آهسته نوحه گر         چهــــار طفـــل دل خـــــستــــــــه

بر سـر دوش جــسم بی‌جانی         حمل می‌شـد به نقطه‌ای مرمــوز

همه خواهان به دل، درازی شب        گرچه شب بود تلخ و طاقت سوز

تا مــگر راز شب نــگردد فـــاش         نبــــــرد پـــی به راز شب، دل روز

راز شـب بـــود پیــــکر زهـــــرا           که شب آغوش خاک گشتش جا

راز شب بود بانـــویی معصــوم          که چـــه او مــردی از زمانه نـــزاد

هیجده ساله بانویی پر شور            که سیـــاه کـــرد چهـــره بیـــــداد

بانویی،که ازسخن به محضرعام       ریـخت آتــــش به جان استبـــداد

بانویی شیردل، دلیر و شجاع           که نـــمود از حقوق خویش دفـاع

گــرچه زن بــود لیــک مــردانــه           از قیـــام آتشی عظیـــم افروخت

شعلــه‌ای بــرکشیــد از ته دل           که سیاه خرمن ستم را سوخت

درس احقاق حق و دفع ستم           به جـــهان و جهانیـــان آموخـــت

مردم خفته را زخواب انگیخت           آبــــروی ستمـــگــران را ریخـــــت




به نقل از : پـرنــیــان عـفــافــــ

منبع :  http://www.e-heyat.com

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۱۱
حسین کازرونی

برشی از زندگی شهیده شاخص سال 94 "طیبه واعظی"

 
 
 .
.
.
.
.
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۰۵
حسین کازرونی

  

دارد زمان آمدنت دیر میشود  دارد جوان سینه زنت پیر میشود   تاثیر گریه های غریبانه شماست  دنیا غروب جمعه چه دلگیر میشود


دارد زمان آمدنت دیر میشود

دارد جوان سینه زنت پیر میشود


تاثیر گریه های غریبانه شماست

دنیا غروب جمعه چه دلگیر میشود

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۰۳
حسین کازرونی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۰۱
حسین کازرونی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۵۹
حسین کازرونی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۵۴
حسین کازرونی

 

 

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست


پرسید زان میانه یکی کودک یتیم

کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست


آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست

پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست


نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت

این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست


ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است

این گرگ سالهاست که با گله آشناست


آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است

آن پادشا که مال رعیت خورد گداست


بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن

تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست


پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود

کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۵۰
حسین کازرونی

 

 

وقتی بچه آوردن عار

ولی " سگ بازی " افتخار می شود

من امل بودن را ترجیح می دهم

به این " تمدن ننگین "

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۷
حسین کازرونی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۱۴
حسین کازرونی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۰۰
حسین کازرونی


500 دانش آموز دختر مرودشتی از مناطق عملیاتی جنوب کشور بازدید کردند.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۰:۳۲
حسین کازرونی


البته این زنها که در پشت مجله زن روز ( قبل از انقلاب ) می بینیم در اروپا هم هستند و وجود دارند اما در جاهای مخصوص !! به عنوان (زن شب) این غیر از زن اروپایی است...


فقط بعضی از زنان اروپایی هستند که ما حق داریم آنها را بشناسیم.آنهایی را که فیلم ها و مجله ها و تلویزیون ها و رمانهای نویسندگان جنسی به ما نشان میدهند به عنوان تیپ کلی (زن اروپایی)به ما میشناسانند.


البته این زنها که در پشت مجله زن روز می بینیم در اروپا هم هستند و وجود دارند اما در جاهای مخصوص !! به عنوان (زن شب) این غیر از زن اروپایی است...  فقط بعضی از زنان اروپایی هستند که ما حق داریم آنها را بشناسیم.آنهایی را که فیلم ها و مجله ها و تلویزیون ها و رمانهای نویسندگان جنسی به ما نشان میدهند به عنوان تیپ کلی (زن اروپایی)به ما میشناسانند.    حق نداریم آن دختری اروپایی را بشناسیم که از 16 سالگی به صحرای نوبی به آفریقا به صحرای الجزایر به استرالیا می رود تمام عمرش را در محیط وحشت و خطر و بیماری و مرگ و قبایل وحشی میگذراند و شب و روز در جوانی به کمال و پیری درباره ی امواجی که از شاخهکهای مورچه فرستاده می شود و شاخکهای مورچه دیگر که آنرا دریافت می کنند و چون عمر را به پایان می برد دخترش کار و فکر او را دنبال می کند. این نسل دوم زن اروپایی در سن50 به فرانسه باز می گردد و در دانشگاه می گوید:<<من سخن گفتن مورچه را کشف کرده ام و بعضی از علایم مکالمه ی او را یافته ام>>       حق نداریم (مادام گواشن)را بشناسیم که تمام عمر را صرف کرد تا ریشه ی افکار و مسائل فلسفی حکمت بوعلی و ابن رشد و ملاصدرا و حاجی ملاهادی سبزواری (آیا این افراد را می شناسید؟؟) را در فلسفه ی یونان و آثار ارسطو پیدا کرد و با هم مقایسه نمود آنچه حکمای ما بد ترجمه کرده اند را تصحیح نمود.       حق نداریم (رزانس دولا شاپل) که بیش از همه ی علمای اسلام .و حتی شیعان و کباده کشان ولایت علی و مدعیان معارف علوی او یک دختر زیبای آزاد و مرفه سوئدی نژاد با دوری از جو فرهنگی اسلام و زمینه ی تربیتی و اعتقادی شیعی از آغاز جوانی زندگیش را وقف شناخت آن روحی کرد که در اندام اسلام مجهول ماند....  درست ترین خطوط سیمای علی لطیف ترین موجهای روح و ابعاد احساس و بلندترین پرشهای اندیشه او را یافت و رنجها و تنهایی ها و شکست ها و هراسها و نیازه ی او را برای بار نه تنها علی بدر وحنین که علی محراب و شب و چاههای بیرون مدینه را نیز پیدا کرد ونهج البلاغه او را.این دختر کافر جهنمی که هم آنچه علی به قلم آورده است پراکنده در این کتاب و آن دفتر و یا بیشتر نسخه های خطی و پنهان اینجا و آنجا همه را گردآورد و خواند ترجمه و تفسیر کرد و زیباترین نوشته هایی را که درباره ی کسی از یک قلم جاری شده است درباره ی علی نوشت و اکنون چهل و دو سال است که لحضه ای سر از اندیشه و تامل و کار و تحقیق برنگرفته است.        ما حق نداریم دوشیزه (میشن) را بشناسیم که در اشغال پاریس بوسیله ی نازی ها از سنگر نهضت مقاومت فرانسه ضربه هایی چنان کاری به ارتش هیتلری زد که دو بار غایبانه به مرگ محکوم شد وبا اینکه خود یهودی است انسان بود و آزادی را در اوجی می فهمید که اکنون در صف <<فداییان فلسطینی>> علیه صهیونیسم می جنگد.        ما حق نداریم هزاران دختر پاریسی را که دوشادوش مجاهدان الجزایری بی نام و نشان و بی انتظار پاداشی دنیوی یا ثواب اخروی در سازمانهای مخفی سنگرهای کوهستانی و قلب پایگاه های جنگلی از سینه ی صحرای آتش ریز صحرای الجزایر تا زیزمین ها و پناهگاه های شهر شهوت و شراب پاریس علیه استعمار فرانسه و قداره بندی چون ژنرال دوگلوسوستل و سالان و آرگو چنگیدند و از شکنجه های هولناک را و شهادتهای شکوهمند را در راه آزادی ملتی بیگانه استقبال کردند.        ما حق ندارم که (آنجلا) دختر آمریکایی یا دختر ایرلندی را که دو ملت اسیر چه می گویم؟ همه ی مردم آزاده ی جهان و تمام بشریت مجروح و محکوم تبعیض و ستم و استثمار چشم به آنان دوخته اند را بشناسیم و بدانیم که زن فرنگی نه آنچنان که آقایان محترم مسعودیها و فرامرزیها ] مسئولان قبل از انقلاب مجله زن روز [ به نام ((زن روز)) اروپا به اطلاع بانوان ما می رساننند......تا آنجا پیش رفته که به تجسم ایده آل یک ملت و مظهر نجات و غرور و افتخار یک نژاد شده است.......یک بار ندیدیم از دانشگاه کمبوریج یا سوربن یا هاروارد عکس بردارند و بگویند که دختران دانشجو چگونه می آیند و چگونه می روند.  چگونه در کتابخانه ها بر روی نسخه های قرنهای چهارده و پانزده اروپا و الواحی که از2500تا سه هزار سال پیش در چین پیدا شده یا روی نسخه ای از قرآن نسخه هایی از کتب خطی لاتین و یونانی و میخی و سانسکریت از صبح تا شب خم می شوند بی انکه تکانی بخورند و چشم به این سو آن سو بدوانند تا کتابدار کتاب را نمی گیرد و عذرشان را نمی خواهد سرشان از روی کتاب برداشته نمی شود.      منبع :  کتاب (فاطمه فاطمه است)   اثر دکتر علی شریعتی


    حق نداریم آن دختری اروپایی را بشناسیم که از 16 سالگی به صحرای نوبی به آفریقا به صحرای الجزایر به استرالیا می رود تمام عمرش را در محیط وحشت و خطر و بیماری و مرگ و قبایل وحشی میگذراند و شب و روز در جوانی به کمال و پیری درباره ی امواجی که از شاخهکهای مورچه فرستاده می شود و شاخکهای مورچه دیگر که آنرا دریافت می کنند و چون عمر را به پایان می برد دخترش کار و فکر او را دنبال می کند. این نسل دوم زن اروپایی در سن50 به فرانسه باز می گردد و در دانشگاه می گوید:<<من سخن گفتن مورچه را کشف کرده ام و بعضی از علایم مکالمه ی او را یافته ام>>

     حق نداریم ( مادام گواشن ) را بشناسیم که تمام عمر را صرف کرد تا ریشه ی افکار و مسائل فلسفی حکمت بوعلی و ابن رشد و ملاصدرا و حاجی ملاهادی سبزواری (آیا این افراد را می شناسید؟؟) را در فلسفه ی یونان و آثار ارسطو پیدا کرد و با هم مقایسه نمود آنچه حکمای ما بد ترجمه کرده اند را تصحیح نمود.


     حق نداریم (رزانس دولا شاپل) که بیش از همه ی علمای اسلام .و حتی شیعان و کباده کشان ولایت علی و مدعیان معارف علوی او یک دختر زیبای آزاد و مرفه سوئدی نژاد با دوری از جو فرهنگی اسلام و زمینه ی تربیتی و اعتقادی شیعی از آغاز جوانی زندگیش را وقف شناخت آن روحی کرد که در اندام اسلام مجهول ماند....


درست ترین خطوط سیمای علی لطیف ترین موجهای روح و ابعاد احساس و بلندترین پرشهای اندیشه او را یافت و رنجها و تنهایی ها و شکست ها و هراسها و نیازه ی او را برای بار نه تنها علی بدر وحنین که علی محراب و شب و چاههای بیرون مدینه را نیز پیدا کرد ونهج البلاغه او را.این دختر کافر جهنمی که هم آنچه علی به قلم آورده است پراکنده در این کتاب و آن دفتر و یا بیشتر نسخه های خطی و پنهان اینجا و آنجا همه را گردآورد و خواند ترجمه و تفسیر کرد و زیباترین نوشته هایی را که درباره ی کسی از یک قلم جاری شده است درباره ی علی نوشت و اکنون چهل و دو سال است که لحضه ای سر از اندیشه و تامل و کار و تحقیق برنگرفته است.


ما حق نداریم دوشیزه (میشن) را بشناسیم که در اشغال پاریس بوسیله ی نازی ها از سنگر نهضت مقاومت فرانسه ضربه هایی چنان کاری به ارتش هیتلری زد که دو بار غایبانه به مرگ محکوم شد وبا اینکه خود یهودی است انسان بود و آزادی را در اوجی می فهمید که اکنون در صف <<فداییان فلسطینی>> علیه صهیونیسم می جنگد.


ما حق نداریم هزاران دختر پاریسی را که دوشادوش مجاهدان الجزایری بی نام و نشان و بی انتظار پاداشی دنیوی یا ثواب اخروی در سازمانهای مخفی سنگرهای کوهستانی و قلب پایگاه های جنگلی از سینه ی صحرای آتش ریز صحرای الجزایر تا زیزمین ها و پناهگاه های شهر شهوت و شراب پاریس علیه استعمار فرانسه و قداره بندی چون ژنرال دوگلوسوستل و سالان و آرگو چنگیدند و از شکنجه های هولناک را و شهادتهای شکوهمند را در راه آزادی ملتی بیگانه استقبال کردند.


      ما حق ندارم که (آنجلا) دختر آمریکایی یا دختر ایرلندی را که دو ملت اسیر چه می گویم؟ همه ی مردم آزاده ی جهان و تمام بشریت مجروح و محکوم تبعیض و ستم و استثمار چشم به آنان دوخته اند را بشناسیم و بدانیم که زن فرنگی نه آنچنان که آقایان محترم مسعودیها و فرامرزیها ] مسئولان قبل از انقلاب مجله زن روز [ به نام ((زن روز)) اروپا به اطلاع بانوان ما می رساننند......تا آنجا پیش رفته که به تجسم ایده آل یک ملت و مظهر نجات و غرور و افتخار یک نژاد شده است.......یک بار ندیدیم از دانشگاه کمبوریج یا سوربن یا هاروارد عکس بردارند و بگویند که دختران دانشجو چگونه می آیند و چگونه می روند. 


چگونه در کتابخانه ها بر روی نسخه های قرنهای چهارده و پانزده اروپا و الواحی که از2500تا سه هزار سال پیش در چین پیدا شده یا روی نسخه ای از قرآن نسخه هایی از کتب خطی لاتین و یونانی و میخی و سانسکریت از صبح تا شب خم می شوند بی انکه تکانی بخورند و چشم به این سو آن سو بدوانند تا کتابدار کتاب را نمی گیرد و عذرشان را نمی خواهد سرشان از روی کتاب برداشته نمی شود.

 


منبع :  کتاب (فاطمه فاطمه است)   اثر دکتر علی شریعتی


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۲۱:۱۸
حسین کازرونی

حرفای یه دختر چادری تو شبکه مجازی که بیشترین لایک گرفت

.

.

.

شما ﺧﺎﻧﻢ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭙﯽﮐﻪ ﺗﻮ خیابون ﻣﻨﻮ ﭼﭗ ﭼﭗ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ!ﺑﺒﯿﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ ...

ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﮐﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮَﻣﻪ ﻋﻘﻠﻢ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺗﺮِ!

ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭﻡ ﮐﻮﻟﺮ ﮔﺎﺯﯼ ﺭﻭﺷﻦ ِ...


ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻢ ﮔﺮﻣﻪ! ﺍﺻﻦ ﺩﺍﻏﻪ ! ﻻﮎ ِﻗﺮﻣﺰ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﺳﺮ ﺩﺭ ﻧﻤﯿﺎﺭﻡ ﻻﮎ ﭼﯽ ﭼﯿﻪ ﻫﺎ!

ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺑﺒﯿﻦ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯽ ﻻﮎ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ! ﺧﻮﺑﻢ، ﺑﻠﺪﻡ ﺑﺰﻧﻢ


ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ، ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﺎﻧﺘﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﺗَﻨَﻤﻪ ﺯﺷﺘﻪ، ﻧﭻ! ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﭘﻮﻝ ﻣﺎﻧﺘﻮﻣﻮ

ﺩﺍﺩﻡ! ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺑﯿﻨﯿﺶﺣﺎﻻ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻫﯿﭽﯽ..ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪﻩ؟؟


ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺘﺎﺏ ﮐﻨﯽ ﺳﺮ ﻧﮑﺮﺩﻧﺶ ﺑﻪ ﺻﺮﻓﻪ ﺗﺮﻩ


ﺍﮔﻪ ﺷﻤﺎ ﺷﺎﻝ ﻣﯿﺨﺮﯼ ۵ ﺗﻮﻣﻦ٬ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺎﻝ ﺑﺨﺮﻡn ﺗﻮﻣﻦ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﻭﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﭼﺮﻭﮎ ﻧﺸﻪ!


ﮐﻪ ﺑﺎﻓﺘﺶ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﻟﺒﻪ ﺍﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﻭﺍﯾﺴﻪ


ﺑﺒﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﻭ ﮐﯿﻒ ﻭ ﮐﻔﺶ ﻗﺮﻣﺰﻡُ ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻭﺷﻠﻮﺍﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺳﺖ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺎ ﻏﺭﻭﺭِ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡﻭ ...


ﺍﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﺩﻟﻢ ﭘﺎ ﺑﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﯾﻪ " ﺧﺎﻧﻢ ﭼﺎﺩﺭﯼ" ﺑﺎﺷﻢ ...

ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﭼﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎﺷﻢ


چون بهم ثابت شده ک هرچی تنگتر بپوشم بالاتر نیستم...بلکه کالاترم....چون یادگرفتم که


(( جنس ارزون مشتری های زیادی داره ))



⛔️هر روز شالهایتان عقب ‌تر


⛔️مانتوهایتان چسبان ‌تر


⛔️ ساپورتتان تنگ‌ تر


⛔️رژ لبتان پررنگ‌تر میشود


❓بنده‌ی کدام خداییید؟🔴


❓دل چند نفر را لرزانده‌اید؟🔴


❓کدام مرد را از همسر خود دلسرد کرده‌اید؟🔴


❓چند پسربچه را به سمت پنهانی دیدن عکس و فیلم مستهجن سوق داده‌اید؟🔴


❓چند جوان را به سمت خودارضایی و زنا سوق داده اید؟🔴


❓اشک چند پدر و مادر و همسر شهید را درآوردید؟🔴


❓چند دختر بچه را تشویق کرده‌اید که بعدها بی حجابی را انتخاب کند؟🔴


❓چند زن را به فکرانداخته‌اید که از قافله مد عقب نمانند؟🔴


❓آه حسرت چند کارگر دور از خانواده را بلند کرده‌اید؟🔴


❓پا روی خون کدام شهید گذاشتید؟🔴


❓باعث دعوای چند زن و شوهر، بخاطر مدل تیپ زدن و آرایش کردن شدید؟🔴


❓چند زوج را بهم بی اعتماد کرده‌اید؟🔴


❓ نگاه‌های یواشکی چند مردی که همسرش دارد کنارش راه میرود، به تیپ و هیکلت افتاد؟🔴


⛔️نگاه های هوس آلود چند رهگذر و...



🚫چطور؟


🔥بازهم میگویی، دلم پاک است!


🚫چادری ها بروند خودشان را اصلاح کنند؟


😑بازهم میگویی، مردها چشمشان را ببندندنگاه نکنند؟


🚫جامعه چاردیواری اختیاری تو نیست❗️


🔻 من اگر گوشه ای از این کشتی را سوراخ کنم، همه غرق میشوند.


🔥میتوانم گاز سمی اسپری کنم و


بعد بگویم،شما نفس نکشید؟


⛔️چرا انقدر در حق خودت و دیگران ظلم میکنی؟⛔️



ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ "ﻋﻠــﻲ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ ،

ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ

ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛

ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ "ﺣﺴﻴـــﻦ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ ،

ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ

ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛

ﻭﺍﻱ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻣﻬـــﺪﻱ(ﻋﺞ) ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ،

ﻟﻌﻨﺘﻤﺎﻥ ﻣیکنند…




...اللہم عجل لولیڪ الفرج...



اگریک نفررابه او وصل کردی

برای سپاهش توسردار یاری

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۱:۳۹
حسین کازرونی