اشرف آخرین منظره ای که در ایران دید اینگونه
بود:
وقتی از بالای بنای یادبود شهیاد پرواز می کردم، دیدم که یک
گوشه ای آن پایین کاملاً سیاه است، لحظهای بعد متوجه شدم که این توده سیاه
توده ای از زنان ایران است، زنانی که به یکی از بالاترین سطوح آزادی در
خاورمیانه دست یافته بودند. در اینجا همان چادر مشکی هایی را سر کرده بودند
که مادر بزرگهاشان در مراسم عزاداریها به سر می کردند.
فکر کردم، خدایا، کار به اینجا رسیده است؟ برای من این صحنه به دیدن کودکی می مانست که بزرگش کرده بودم و اکنون ناگهان بیمار شده و رو به مرگ است.
فکر کردم، خدایا، کار به اینجا رسیده است؟ برای من این صحنه به دیدن کودکی می مانست که بزرگش کرده بودم و اکنون ناگهان بیمار شده و رو به مرگ است.
نصب نشان توسط اشرف بر سینه برادرش {محمدرضا پهلوی }
۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۳۸