هنگامی
که علی بن موسی الرضا (ع) وارد بر مأمون شد . او به فضل بن سهل ، وزیر مخصوصش
دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق {عالم بزرگ مسیحی} و رأس الجالوت
{پیشوای بزرگ یهودیان} و رؤسای صائبین و هربز اکبر {پیشوای بزرگ
زردشتیان} و نسطاس رومی {عالم بزرگ نصرانی} و همچنین علمای دیگر علم کلام را دعوت
کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را .
هدف مأمون از این کار این بود که به
پندار خویش مقام امام رضا رضا (ع) را در انظار مردم پایین بیاورد ، به گمان اینکه امام
رضا (ع) تنها به مسائل ساده ای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلال بی
بهره است .
این مجلس تشکیل شد و مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت : ای جاثلیق ! این پسر عموی من ، موسی بن جعفر (ع) است . او از فرزندان فاطمه (س) دختر پیامبر ما ، و فرزند علی بن ابیطالب (ع) است . من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی ، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن .
۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۴۹