زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

پوستر ها و تصاویر جالب از حجاب زنان مسلمان

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

پوستر ها و تصاویر جالب از حجاب زنان مسلمان

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند می‏ فرماید:

< ای فرزند آدم اگر چشمت‏ بخواهد تو را به حرام وادار کند ، من پلک‏ها را در اختیار تو قرار داده ‏ام ؛ پس آن‏ها را فروبند >

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۵۶ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است




موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۲۹
حسین کازرونی

دانلود شمیم یار 95

| نرم افزار تقویم مذهبی سال 95 با اوقات شرعی |

askdin-calendar-1


         رمز : www.yasdl.com


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۴۵
حسین کازرونی


خبرگزاری فارس:

اجلاس جهانی زنان و بیداری اسلامی با حضور بیش از 1300 زن فعال در عرصه بیداری اسلامی از 85 کشور جهان در تاریی 1391/4/20 در سالن همایش های برج میلاد برگزار شد.



این عکس را از آرشیو خبرگزاری فارس در سال 1391 پیدا کردم که در آن شیخ زکزاکی در کنار آیت الله جنتی در اجلاسیه ای با موضوع " زنان و بیداری اسلامی " نشسته اند









منبع : فارس



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۲۹
حسین کازرونی
هنگامی که علی بن موسی الرضا (ع) وارد بر مأمون شد . او به فضل بن سهل ، وزیر مخصوصش دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق {عالم بزرگ مسیحی} و رأس الجالوت {پیشوای بزرگ یهودیان} و رؤسای صائبین و هربز اکبر {پیشوای بزرگ زردشتیان} و نسطاس رومی {عالم بزرگ نصرانی} و همچنین علمای دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را .


هدف مأمون از این کار این بود که به پندار خویش مقام امام رضا رضا (ع) را در انظار مردم پایین بیاورد ، به گمان اینکه امام رضا (ع) تنها به مسائل ساده ای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلال بی بهره است .


این مجلس تشکیل شد و مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت : ای جاثلیق ! این پسر عموی من ، موسی بن جعفر (ع) است . او از فرزندان فاطمه (س) دختر پیامبر ما ، و فرزند علی بن ابیطالب (ع) است . من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی ، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۴۹
حسین کازرونی
با فرارسیدن بهار و تعطیلات نورزی مسافران زیادی از شهرهای مختلف ایران به شیراز سفر می کنند و از اماکن تاریخی و زیارتی این شهر مانند حرم مطهر حضرت شاهچراغ(ع)، حافظیه ، باغ ارم و ... بازدید می کنند.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۱۴
حسین کازرونی



محبتشان را به راحتی به خانواده ابراز می کردند، خیلی راحت به پسرشان و به من ابراز محبت می کردند. مثلا خیلی راحت می گفتند که خیلی دوستت دارم یا همیشه به امیرعلی می گفتند الهی بابا قربونت بره، الهی بابا دورت بگرده.

وقتی ماموریت بودند و از آنجا تماس می گرفتند و با امیر علی صحبت میکردند شاید بیست تا بوس برای همدیگر میفرستادند. با امیرعلی خیلی رابطه گرمی برقرار کرده بودند و با هم تفنگ بازی و شمیر بازی و جنگ بازی میکردند و اینقدر جدی بازی میکردند که انگار واقعا جنگ شده و اینها دارند با هم می جنگند و
وقتی با امیرعلی بازی میکرد واقعا بچه میشد. و این موضوع خیلی در ذهن امیر علی باقی مانده و این خاطرات خیلی برایش شیرین و قشنگ است.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۶
حسین کازرونی

 

 

مراسم اختتامیه جشنواره مردمی فیلم عمار ، شامگاه پنجشنبه 17 دیماه 1394 با معرفی نفرات برگزیده در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد. 

 

 

 

در بخش مستند جبهه فرهنگی لوح افتخار اول این بخش به «مسیر هشت میلیمتری» به کارگردانی محمد صفا، و دومین لوح افتخار به «از ساقه تا صدر» به کارگردانی امیر مهریزدان هدیه شدو مهر یزدان هدیه خود را به فرزند شهید صدرزاده تقدیم کرد. این اقدام با واکنش شگفت‌انگیز حاضران در سالن  مواجه شد. فانوس این بخش به اثر «معلم» به کارگردانی محسن اردستانی رستمی و جایزه ویژه هیأت داروان  به «بار دیگر مردی که دوست می‌داشتم» به کارگردانی محمدحسن یادگاری تقدیم شد.

او پس از دریافت جایزه خود از خانواده نادر ابراهیمی و ابراهیم حاتمی‌کیا به دلیل همراهی‌هایشان تشکر کرد و بااشاره به خانواده‌های شهدا که در دو ردیف اول نشسته بودند، گفت : امیدوارم به سیمرغ حقیقی برسیم که این بزرگواران رسیدند (اشاره به خانواده های شهدای حاظر در مراسم) و نه سیمرغ بلورین که شاید ارزشی نداشته باشد.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۸
حسین کازرونی

 

از بزم طرب باده گساران همه رفتند+پوستر شهادت شیخ نمر+ما با که نشینیم که یاران همه رفتند

 شیخ نمر علاوه بر فعالیت‌های مذهبی مانند خطبه‌سرایی و آموزش و ترویج آموزه‌های اسلامی بر اساس اصول شیعی، اهتمام ویژه و مداومی به حقوق سیاسی و حقوق بشر داشته و جسارت وی میان تمامی فعالان و مخالفان داخلی رژیم آل‌سعود بی‌نظیر است.

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، وزارت کشور عربستان صبح امروز شنبه از اعدام شیخ باقر نمر النمر روحانی برجسته شیعه این کشور خبر داد.

رژیم عربستان سعودی با وجود اعتراضات فزاینده جهان اسلام به حکم اعدام شیخ نمرالنمر روحانی برجسته شیعی عربستانی، این روحانی مبارز را به اتهام واهی حمایت از تروریسم در اوج درندگی و سبعیت و بدون توجه به احساسات جهان اسلام به شهادت رساند.

 

 

شیخ نمر علاوه بر فعالیت‌های مذهبی مانند خطبه‌سرایی و آموزش و ترویج آموزه‌های اسلامی بر اساس اصول شیعی، اهتمام ویژه و مداومی به حقوق سیاسی و حقوق بشر داشته و جسارت وی میان تمامی فعالان و مخالفان داخلی رژیم آل‌سعود بی‌نظیر است.

 

 

حجاب و شیخ نمر

 

 

افکار و دیدگاه‌های این روحانی شهید

شیخ نمر سال 1338 هجری شمسی در منطقه العوامیه واقع در استان قطیف در شرق عربستان به دنیا آمد.

پدر او علی بن ناصر آل نمر، از خطبای معروف منطقه به شمار می‌رود. از دیگر عالمان این خاندان می‌توان به آیت الله محمد بن ناصر آل نمر اشاره کرد.

شیخ نمر تا مقطع دبیرستان در مدارس شهر العوامیه درس خواند. سپس برای تحصیل علوم دینی به ایران مهاجرت کرد و از سال 1400ق در حوزه امام قائم (عج) در تهران که آیت الله سید محمدتقی حسینی مدرسی آن را تاسیس کرده بود، مشغول به تحصیل شد. وی پس از 10 سال تحصیل در ایران، عازم زینبیه دمشق شد.

شیخ وحید افغانی، شیخ صاحب صادق، آیت الله خاقانی، سید محمدتقی مدرسی، سید عباس مدرسی، از اساتید او در لمعه، رسائل و مکاسب، اخلاق و همچنین درس خارج در قم، تهران و دمشق بوده‌اند.

نمر باقر النمر در ایران و سوریه و سپس عربستان سعودی، به تدریس دروس حوزوی از جمله مکاسب، رسائل و کفایه پرداخت.

شیخ نمر دارای یک پسر و سه دختر است. همسر او منی جابر الشریاوی 8 مرداد 1391ش  در حالی پس از یک دوره طولانی ابتلا به بیماری درگذشت که نمر باقر النمر در بازداشت به سر می‌برد.

او پس از بازگشت به عربستان مرکز مذهبی "الإمام القائم(عج)" را در استان العوامیه تأسیس کرد و این خود سنگ‌بنای "مرکز اسلامی" در سال 1422 هجری قمری مصادف با 2011 میلادی بود.

شیخ نمر علاوه بر فعالیت‌های مذهبی معمول خود مانند خطبه‌سرایی و آموزش و ترویج آموزه‌های اسلامی بر اساس اصول شیعی، اهتمام ویژه و مداومی به حقوق سیاسی و حقوق بشر داشته و جسارت وی میان تمامی فعالان و مخالفان داخلی رژیم آل‌سعود بی‌نظیر و زبانزد عام و خاص بوده است.


افکار و دیدگاه‌های روحانی شهید " شیخ نمر " 

 

از بزم طرب باده گساران همه رفتند+پوستر شهادت شیخ نمر+ما با که نشینیم که یاران همه رفتند

 

 

فعالیتهای سیاسی شیخ نمر

وی همواره به‌صورت آشکار از فساد و استبداد و دیکتاتوری نظام سیاسی آل‌سعود انتقاد و همگان را به اصلاح و تحکیم پایه‌های آزادی و انتقال قدرت و نیز موافقت با تأسیس احزاب دعوت می‌کرد.

نمر باقر النمر در فوریه 2009م، به مقامات سعودی هشدار داد که «اگر شأن و حیثیت ما به ما بازگردانده نشود، من شیعیان را به جدایی از عربستان فرامی‌خوانم. کرامت ما مهمتر از تمامیت کشور است.» او در این سخنرانی خواهان برگزاری انتخابات آزاد شد.

شیخ نمر همواره در سخنرانی‌های خود رژیم سعودی را به اعمال سیاست‌‌های تبعیض‌آمیز طایفه‌ای سازمان‌یافته، به‌ویژه در مناطق شرقی عربستان و به خصوص در دو منطقه الاحساء و القطیف متهم نموده است.

شیخ نمر النمر در یکی از خطبه‌هایش به خاطر مواضع و دیدگاه‌های تندش در قبال رژیم سعودی گفت: «می‌دانم فردا برای بازداشت من به سراغم خواهید آمد. خوش می‌آیید! این منطق و راه و روش شماست: بازداشت و شکنجه و کشتار، ما از قتل و کشتار نمی‌هراسیم، ما از هیچ‌چیز نمی‌ترسیم.»

او به ارث بردن تاج و تخت در میان حاکمان کشورهای عربی را غیرشرعی خوانده و مشروعیت دست به دست شدن پادشاهی در عربستان را زیر سؤال برده است.

شیخ نمر، آل سعود و آل خلیفه را پیرو انگلیس دانسته است.

شیخ نمر، دیگر حاکمان حوزه خلیج فارس را نیز مورد انتقاد قرار داده و از حرکت‌های انقلابی در کشورهای عربی به ویژه بحرین حمایت کرده است. او اصلاح واقعی در جهان عرب و جهان اسلام را منوط به سقوط حکام کشورهای عربی حوزه خلیج فارس دانست.

نمر، آل خلیفه و دیگر حکام کشورهای عربی حوزه خلیج فارس را عروسک‌ها و ایادی آمریکا توصیف کرد و گفت: «همه کشورهای عربی حوزه خلیج بدون استثنا زیر چتر ایالات متحده آمریکا زندگی می‌کنند و ناو پنجم دریایی ارتش آمریکا برای به چپاول بردن چاه‌های نفت بحرین و دیگر کشورهای عربی در منطقه حضور دارد.

از جمله دیگر اقدامات شیخ نمر النمر که منجر به خشم آل‌سعود و بازداشت خشونت‌بار وی شد ترویج تحول‌خواهی و اصلاح‌طلبی و اعتراض مسالمت آمیز و مخالفت با اشکال مختلف خشونت و همچنین مبارزه با تفرقه‌گرایی و ترویج گرایشات مذهبی و نژادپرستی و نیز مقابله با تفرقه و دودستگی مذهبی میان اهل‌سنت و شیعیان از سوی او بود.

طی سال‌های گذشته شیخ نمر به‌دلیل به چالش طلبیدن نظام حاکم در عربستان و صراحت در مطرح کردن مطالب و انتقادات خود و همچنین توصیف کردن آل‌سعود به فساد، کفر، ظلم و موارد دیگر همواره منبع اصلی نگرانی‌های آل‌سعود بوده است.

شیخ نمر برای اولین بار در سال 2006 در بازگشت از بحرین و به‌دلیل مشارکت در همایش بین‌المللی قرآن کریم از سوی نیروهای امنیتی رژیم سعودی بازداشت شد.

مقامات عربستانی اعلام کرده بودند که النمر از حکومت عربستان خواسته است که به وضعیت "قبرستان بقیع" رسیدگی کرده، مذهب "تشیع" را به رسمیت شناخته و شیوه‌های آموزش و تدریس کنونی را تغییر داده یا لغو کند.

شیخ نمر النمر برای دومین بار در تاریخ 23 آگوست 2008 میلادی در شهر "القطیف" به‌اتهام تحریک شیعیان عربستانی برای جدایی از حکومت مرکزی به دست نیروهای امنیتی رژیم سعودی بازداشت شد.

نهم جولای سال 2012 میلادی بود که «شیخ نمر آل‌نمر»، روحانی برجسته شیعی پس از تعقیب و حمله مسلحانه نیروهای امنیتی رژیم سعودی به خودرویی که در آن قرار داشت و او را از به منزلش می‌برد، مورد بازداشت قرار داد.

به‌دنبال این حمله خودروی شیخ نمر به دیوار یکی از منازل برخورد می‌کند و خود شیخ نیز از ناحیه ران پا زخمی می‌شود تا پس از آن نیروهای امنیتی سعودی وی را بار دیگر بازداشت و او را در بیمارستان نیروهای امنیتی ریاض بستری کنند.

 

 

 

واکنش‌ها به دستگیری شیخ نمر

پس از دستگیری شیخ نمر اعتراضات مردمی زیادی در مناطق شرق عربستان انجام شد. شیعیان بلافاصله به خیابان‌ها ریختند و نیروهای امنیتی رژیم سعودی به‌شدت آنها را سرکوب کردند، به‌گونه‌ای که تنها در روز اول بازداشت سه نفر از معترضان کشته شدند.

با این حال اعتراض گروه‌های مختلف مخالف حکومت ادامه پیدا کرد و آنها به رژیم سعودی نسبت به هرگونه آزار و اذیت شیخ نمر هشدار دادند.

یک گروه هکر به‌نام «مجاهدون الاحرار» پایگاه‌های اینترنتی پلیس منطقه «الشرقیه»، دادستانی «الباحه» و شورای شهر در استان «الدقیق» عربستان را در اعتراض به بازداشت و احتمال حکم اعدام شیخ نمر هک کردند.

این روحانی شیعه سرشناس عربستانی ازسوی رژیم سعودی به اتهاماتی واهی از قبیل «فتنه انگیزی» و «دعوت به برهم زدن وحدت ملی» متهم شد. به همین دلیل دادگاه ویژه کیفری ریاض در 26 مارس سال 2014 میلادی رسیدگی به پرونده وی را آغاز کرد درحالی که وی امکان ایستادن روی پا را نداشت و با صندلی چرخدار در دادگاه حاضر شده بود.

دادستان سعودی در همان اولین جلسه محاکمه این روحانی شیعه خواستار اجرای اشد مجازات یعنی «اقامه حد محاربه» یا «قتل تعزیری» علیه وی شد. به‌گفته فعالان سیاسی، اتهامات سیاسی زیادی در پرونده شیخ النمر دیده می‌شود.

شیخ نمر همچنین با اتهاماتی نظیر «تحریک برای تخریب اموال دولتی»، «دخالت در امور بحرین» و «تحریک به ارتکاب جرایم تروریستی در این کشور» مواجه شد. در حالی‌که فعالان محلی و خانواده این روحانی سرشناس شیعه عربستانی گفتند شیخ نمر تنها از تظاهرات مسالمت آمیز حمایت کرده و خود را از هرگونه مخالفت شدید با حکومت دور نگه داشته است.

روز سوم آبان، دادگاه عالی و استیناف عربستان، حکم اعدام شیخ نمر را تایید و حکم برای تایید نهایی به دفتر پادشاه عربستان ارسال شد که در صورت تایید آن توسط سلمان، حکم برای اجرا به وزارت کشور سعودی  ارسال خواهد شد که این حکم موجی از خشم و انزجار در جهان اسلام به وجود آورد و شخصیت ها و مقامات کشورهای مختلف درباره پیامدهای خطرناک اعدام روحانی برجسته شیعه عربستانی به آل سعود هشدار دادند.

 

واکنش شیخ نمر به حکم اعدامش

"خداوند شما را به خیر بشارت می‌دهد" با این کلام، شیخ نمر باقر النمر روحانی برجسته شیعه عربستانی، خبر تأیید حکم اعدامش را ابلاغ می‌کند. شیخ نمر در یک تماس تلفنی، خداوند را به‌خاطر سرنوشتی که برایش مقدر کرده است، شکر می‌کند و می‌گوید: تمام امور به دست خداوند و تحت نظر اوست و همین برای ما کفایت می‌کند.

 

واکنش خانواده شیخ نمر به اعدام او

برادر شیخ باقر نمر النمر روحانی برجسته شیعی عربستانی که خبر شهادت وی به دست رژیم آل سعود به خبر نخست رسانه‌ها تبدیل شده است، اعلام کرد اعدام شیخ النمر برای آنها غیر منتظره بوده است.

برادر شیخ النمر در عین حال در اشاره به اوج توحش و بی‌رحمی آل سعود گفته است اعدام واکنش منفی(آل سعود) به مواضع شهید النمر بوده و ما از همه می‌خواهیم که واکنش‌هایشان در چارچوب مسالمت آمیز باشد.

وی افزود ما تقاضا می‌کنیم که واکنش‌ها در سطح این حادثه بزرگ باشد، اما از مرزهای مسالمت آمیز فراتر نرود.

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۹
حسین کازرونی

عمار یاسر کیست؟


عمار, معیار حق بود. رسول خدا(ص) فرموده بود: عمار با حق است و از آن جدا نمى شود. از این رو در بروز فتنه ها وقتى کار بر مردم مشتبه مى شد, نگاه مى کردند عمار در کدام طرف است, همان جبهه را جبهه حق مى دانستند. در نبرد صفّین نیز, وجود عمار در میان لشکریان امیرالمؤمنین(علیه السلام) دلیلى بود بر اینکه این سو حق, و جبهه مقابل, باطل و ستمگر است.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۱:۵۹
حسین کازرونی

    متن فارسی و انگلیسی نامه رهبر انقلاب اسلامی به عموم جوانان در کشورهای غربی‌ « امروز، تروریسم درد مشترک ما و شما است » Today terrorism is our common worry


نامه رهبر انقلاب اسلامی به عموم جوانان در کشورهای غربی‌

« امروز، تروریسم درد مشترک ما و شما است »

Today terrorism is our common worry


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۰:۵۶
حسین کازرونی

الهام چرخنده در واکنش به انتشار ویدئوی جنجالی در فضای مجازی گفت: ابتدا دو الی سه پسر در سالن حضور داشتند که می خواستند جو سالن را به هم بزنند. حرف های زشت و رکیک به من زدند و من دائم سکوت کردم.


وی در ادامه افزود: از آنجلینا جولی مثال زدم که به افغانستان رفت تا به انسان های ضعیف کمک کند که به احترام آنها نه آرایش دارد و نه بی حجاب است.

 پس از این مثال پسری از دور به من گفت " نکنه که آنجلینا جولی ایران تویی؟! " من هم در جواب گفتم "نه مادرتان است"  آن پسر شروع به فحاشی کرد که محافظ ها گرفتنش و من گفتم حق ندارید به وی دست درازی کنید.






برای دانلود این ویدئو  اینجا کلیک کنید


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۲۰:۰۴
حسین کازرونی

شهید مجید سپاسی

 

 

شهید مجید سپاسی




موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۴
حسین کازرونی

 

 

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست


پرسید زان میانه یکی کودک یتیم

کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست


آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست

پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست


نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت

این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست


ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است

این گرگ سالهاست که با گله آشناست


آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است

آن پادشا که مال رعیت خورد گداست


بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن

تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست


پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود

کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۵۰
حسین کازرونی

دانلود مداحی دل خون تر از ابر و طوفان از محمود کریمی


 

دل خون تر از ابر و طوفان

غمگین تر از باد و باران

مانده به راه برادر

تنها ترین چشم گریان

من زینبم زینبم من

از غصه جان بر لبم من

اهش که بر سینه مانده

جانش که بر لب رسیده

نقش دلش شد عزای

یک بانوی قد خمیده

رفتی ندیدی که زینب

در کوچه ها در به در شد

در موج نامحرمان بود

با قاتلت همسفر شد

یادم نرفته نوایت

دل از من و نیزه ها برد

افتاد در پیش طفلت

سنگی که کنج لبت خورد

اه ای سفر کرده بازا

بازا و بنگر دوباره

این مرگ تدریجی من

جان دادن بی شماره

یادم نرفته که عباس

در اظطرابم نیامد

من ماندم و ناقه غم

اما رکابم نیامد


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۵:۳۸
حسین کازرونی



رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس

گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت


در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۹:۴۵
حسین کازرونی

 

   *خواستگاری و ازدواج دختر علّامه مجلسی(ره)  روزی استاد محمدصالح مازندرانی یعنی علامه محمّدتقی مجلسی متوجه شد که شاگرد دانشمندش میل به ازدواج دارد.  بعد از فراغت از تدریس به او گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم تا از رنج تنهایی آسوده شوی؟  شاگرد جوان سر به زیر انداخت و با زبان حال آمادگی خود را اعلام داشت، علامه مجلسی به اندرون رفت و آمنه‏ بیگم را که در علوم دینی و ادبی به سرحد کمال رسیده بود فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا کرده‌‏ام که در نهایت فقر و تنگدستی و منتهای فضل و صلاح و کمال درسی است، ولی قبولی او بسته به اجازه توست.  آمنه‏ بیگم در پاسخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگدستی عیب مردان نیست!  عقد آن دو، ساعتی بعد بسته شد و عروس را آراسته و مهیا کردند و به حجله عروسی بردند.  داماد در حجله، عروس و رخسار زیبای او را دید و متوجه شد که عروس گذشته از شهرت علم و فضل، رخساری زیبا هم دارد و پی برد که واقعا علّامه، استاد بزرگوارش چه مهربانی در باره او داشته است و دختر نیز چه عنصر تربیت‏ یافته با کمالی است که با این زیبایی و آن علم و فضل و اصالت خانوادگی حاضر شده با شاگرد پدرش که طلبه‌ای مستمند است ازدواج کند.  پس به گوشه‏‌ای رفت و بر این نعمت الهی سجده شکر کرد و سرگرم مطالعه شد که اتفاقاً با مسأله علمی بسیار مشکلی مواجه شد که می‏بایست با دقت در آن می‏اندیشید تا آن را حل کند و برای مباحثه فردا با همتای خود یا تدریس آماده سازد، مطالعه آن صفحه مدتی طول کشید و عروس که ناظر کار وی بود، با فراست ذاتی پی برد که مسأله چیست و در چه کتابی است.  داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت، پس از رفتن داماد، عروس برخاست و کتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسأله را حل کرد و پاسخ داد و میان کتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.  شب دوم چون داماد کتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد که با خط خود آن مسأله مشکل علمی از کتاب قواعد علامه حلی را حل کرده و برای اطلاع او پاسخ را در جای خود نهاده است تا او رنج مطالعه و تفکر را بر خود نسازد.  پس از مطالعه و پاسخ دریافت که آن مطلب مشکل با سرانگشت همسرش حل شده است، بی‏درنگ پیشانی بر خاک نهاد و خداوند متعال را شکر کرد که چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است، به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه و عبادت و شکرگزاری بود.  وقتی استاد داماد و پدر عروس، از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت: اگر این دختر با تو هم‌‏افق نیست، صریحاً بگو تا دیگری را برایت عقد کنم.  ولی داماد گفت: نه، علّت نه این است که دختر دانشمند شما مورد علاقه من نیست، بلکه فقط به ملاحظه این است که می‏خواهم شکر خدا را به مقداری که می‏توانم به جا آورم که چنین همسری به من موهبت کرده است و من می‏دانم که هر چه کوشش کنم نمی‏توانم چنانکه باید شکر نعمت خدا را ادا کنم.  چون علامه مجلسی این سخن را از داماد با کمال و شاگرد فرزانه دانشمند خود شنید، فرمود: آری، اعتراف به نداشتن قدرت برای شکرگزاری، خود دلیل به نهایت شکر بندگان است.     ************************************  *داستان طلبه و شاهزاده  شب هنگام محمد باقر -طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد، در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.  دختر پرسید: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر -که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود- در گوشه‌ای از اتاق خوابید.  صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست جلاد خواهد داد!  شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌کرد، هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.  شاه عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند، از مهم‌ترین شاگردان وی می‌توان به ملاصدرا اشاره کرد.     ************************************     *هنگامی که خوردن یک سیب سبب خیر می‌شود  درباره ماجرای ازدواج والدین فقیه محقق مقدس اردبیلی نقل می‌کنند: پدر جناب مقدس اردبیلی آمده بود، از آب جاری مشک را پر کند، دید سیبی بر آب روان است، گرفت و میل کرد، بعداً پشیمان شد که این سیب البته مالک داشته، بی اجازه او چرا تصرف کردم؟  حرکت کرد، مسیر آب را گرفت به بالا رفت تا رسید به جایی که آب از باغی که درخت سیب داشت بیرون می‌آمد، صاحب باغ را گفت :سیبی که بر آب روان بود من خوردم، از من راضی باش.  گفت: ابداً راضی نیستم.  گفت: قیمتش را می‌دهم.  گفت: راضی نمی‌شوم.  صاحب باغ گفت: من به یک شرط از تو راضی می‌شوم که دختری کور، کچل، لال، گنگ و مفلوج از پا دارم! اگر حاضری با او ازدواج کنی، من از تو راضی می‌شوم والا راضی نمی‌شوم!  پدر مقدس اردبیلی چون دید چاره‌ای ندارد از غایت ایمانش قبول کرد و تن به این ازدواج داد، صیغه عقد را جاری کردند، سپس با مشاهده کردن دختری زیبا بر خلاف گفته‌های صاحب باغ به نزد آن رفت و گفت: آن دختری که برای من وصف کردی این نیست.  گفت: این همان است، چون دیدم جدیت داشتی که برای خوردن یک سیب رضایت بگیری و من مدت‌ها انتظار داشتم که این دختر را به مثل شما شخصی شوهر دهم، اما گفتم کور است؛ یعنی هنوز چشمش نامحرم را ندیده و گفتم کچل است؛ یعنی مویش را نامحرم ندیده و گفتم لال است؛ یعنی با مرد بیگانه سخن نگفته و گفتم از پا مفلوج است؛ یعنی تنها از خانه بیرون نرفته است!     ************************************     *گوش دادن به حرف پدر در ازدواج و راز رسیدن به مرجعیت  مرحوم آیت‌الله بروجردی(ره) درباره ماجرای ازدواج خود این گونه می‌گوید: در اصفهان تحصیل می‌کردم، اساتید آن روز اصفهان کم ‌نظیر بودند،‌ مانند آیت‌الله کلباسی،‌ مرحوم آقا سیدباقر درچه‌ای، حکیم بزرگ قشقایی، و حکیم بزرگ ملا محمد کاشانی.  من گرم تحصیل در محضر ایشان و عاشق این اساتید بودم، همواره مایه‌های علمی من بالا می‌رفت که نامه‌ای از پدر دریافت کردم-پدر ایشان (که از علما بود) در بروجرد، معاش زندگی را از راه کشاورزی تامین می‌کرد-،‌ در نامه آمده بود:‌ حسین عزیزم ‌به بروجرد بیا، ‌من وسایل عروسی تو را فراهم کرده‌ام.  نامه‌ای به پدر نوشتم که مرا از ازدواج معاف کنید و اجازه بدهید درس بخوانم، پدر در جواب نوشت: فکر نمی‌کنی اگر به سخن پدر گوش ندهی، این مانع تو باشد؟ خدا در قرآن فرموده‌است: «و بِالوالدین احساناً».  بلافاصله به بروجرد رفتم. عروسی که تمام شد، پدرم گفت:‌ حالا می‌خواهی بروی برو! آیت‌الله بروجردی بعدها ‌گفتند: بروجردی شدن (یعنی به جایگاه مرجعیت و رسیدن به قله‌های بلند علمی) مرهون این خانم بود که پدر من برای من گرفت!     منبع : خبرگزاری فارس    

 

*خواستگاری و ازدواج دختر علّامه مجلسی(ره)

روزی استاد محمدصالح مازندرانی یعنی علامه محمّدتقی مجلسی متوجه شد که شاگرد دانشمندش میل به ازدواج دارد.

بعد از فراغت از تدریس به او گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم تا از رنج تنهایی آسوده شوی؟

شاگرد جوان سر به زیر انداخت و با زبان حال آمادگی خود را اعلام داشت، علامه مجلسی به اندرون رفت و آمنه‏ بیگم را که در علوم دینی و ادبی به سرحد کمال رسیده بود فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا کرده‌‏ام که در نهایت فقر و تنگدستی و منتهای فضل و صلاح و کمال درسی است، ولی قبولی او بسته به اجازه توست.

آمنه‏ بیگم در پاسخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگدستی عیب مردان نیست!

عقد آن دو، ساعتی بعد بسته شد و عروس را آراسته و مهیا کردند و به حجله عروسی بردند.

داماد در حجله، عروس و رخسار زیبای او را دید و متوجه شد که عروس گذشته از شهرت علم و فضل، رخساری زیبا هم دارد و پی برد که واقعا علّامه، استاد بزرگوارش چه مهربانی در باره او داشته است و دختر نیز چه عنصر تربیت‏ یافته با کمالی است که با این زیبایی و آن علم و فضل و اصالت خانوادگی حاضر شده با شاگرد پدرش که طلبه‌ای مستمند است ازدواج کند.

پس به گوشه‏‌ای رفت و بر این نعمت الهی سجده شکر کرد و سرگرم مطالعه شد که اتفاقاً با مسأله علمی بسیار مشکلی مواجه شد که می‏بایست با دقت در آن می‏اندیشید تا آن را حل کند و برای مباحثه فردا با همتای خود یا تدریس آماده سازد، مطالعه آن صفحه مدتی طول کشید و عروس که ناظر کار وی بود، با فراست ذاتی پی برد که مسأله چیست و در چه کتابی است.

داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت، پس از رفتن داماد، عروس برخاست و کتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسأله را حل کرد و پاسخ داد و میان کتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.

شب دوم چون داماد کتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد که با خط خود آن مسأله مشکل علمی از کتاب قواعد علامه حلی را حل کرده و برای اطلاع او پاسخ را در جای خود نهاده است تا او رنج مطالعه و تفکر را بر خود نسازد.

پس از مطالعه و پاسخ دریافت که آن مطلب مشکل با سرانگشت همسرش حل شده است، بی‏درنگ پیشانی بر خاک نهاد و خداوند متعال را شکر کرد که چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است، به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه و عبادت و شکرگزاری بود.

وقتی استاد داماد و پدر عروس، از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت: اگر این دختر با تو هم‌‏افق نیست، صریحاً بگو تا دیگری را برایت عقد کنم.

ولی داماد گفت: نه، علّت نه این است که دختر دانشمند شما مورد علاقه من نیست، بلکه فقط به ملاحظه این است که می‏خواهم شکر خدا را به مقداری که می‏توانم به جا آورم که چنین همسری به من موهبت کرده است و من می‏دانم که هر چه کوشش کنم نمی‏توانم چنانکه باید شکر نعمت خدا را ادا کنم.

چون علامه مجلسی این سخن را از داماد با کمال و شاگرد فرزانه دانشمند خود شنید، فرمود: آری، اعتراف به نداشتن قدرت برای شکرگزاری، خود دلیل به نهایت شکر بندگان است.

 

************************************

*داستان طلبه و شاهزاده

شب هنگام محمد باقر -طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد، در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.

دختر پرسید: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر -که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود- در گوشه‌ای از اتاق خوابید.

صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست جلاد خواهد داد!

شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌کرد، هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند، از مهم‌ترین شاگردان وی می‌توان به ملاصدرا اشاره کرد.

 

************************************

 

*هنگامی که خوردن یک سیب سبب خیر می‌شود

درباره ماجرای ازدواج والدین فقیه محقق مقدس اردبیلی نقل می‌کنند: پدر جناب مقدس اردبیلی آمده بود، از آب جاری مشک را پر کند، دید سیبی بر آب روان است، گرفت و میل کرد، بعداً پشیمان شد که این سیب البته مالک داشته، بی اجازه او چرا تصرف کردم؟

حرکت کرد، مسیر آب را گرفت به بالا رفت تا رسید به جایی که آب از باغی که درخت سیب داشت بیرون می‌آمد، صاحب باغ را گفت :سیبی که بر آب روان بود من خوردم، از من راضی باش.

گفت: ابداً راضی نیستم.

گفت: قیمتش را می‌دهم.

گفت: راضی نمی‌شوم.

صاحب باغ گفت: من به یک شرط از تو راضی می‌شوم که دختری کور، کچل، لال، گنگ و مفلوج از پا دارم! اگر حاضری با او ازدواج کنی، من از تو راضی می‌شوم والا راضی نمی‌شوم!

پدر مقدس اردبیلی چون دید چاره‌ای ندارد از غایت ایمانش قبول کرد و تن به این ازدواج داد، صیغه عقد را جاری کردند، سپس با مشاهده کردن دختری زیبا بر خلاف گفته‌های صاحب باغ به نزد آن رفت و گفت: آن دختری که برای من وصف کردی این نیست.

گفت: این همان است، چون دیدم جدیت داشتی که برای خوردن یک سیب رضایت بگیری و من مدت‌ها انتظار داشتم که این دختر را به مثل شما شخصی شوهر دهم، اما گفتم کور است؛ یعنی هنوز چشمش نامحرم را ندیده و گفتم کچل است؛ یعنی مویش را نامحرم ندیده و گفتم لال است؛ یعنی با مرد بیگانه سخن نگفته و گفتم از پا مفلوج است؛ یعنی تنها از خانه بیرون نرفته است!

 

************************************

 

*گوش دادن به حرف پدر در ازدواج و راز رسیدن به مرجعیت

مرحوم آیت‌الله بروجردی(ره) درباره ماجرای ازدواج خود این گونه می‌گوید: در اصفهان تحصیل می‌کردم، اساتید آن روز اصفهان کم ‌نظیر بودند،‌ مانند آیت‌الله کلباسی،‌ مرحوم آقا سیدباقر درچه‌ای، حکیم بزرگ قشقایی، و حکیم بزرگ ملا محمد کاشانی.

من گرم تحصیل در محضر ایشان و عاشق این اساتید بودم، همواره مایه‌های علمی من بالا می‌رفت که نامه‌ای از پدر دریافت کردم-پدر ایشان (که از علما بود) در بروجرد، معاش زندگی را از راه کشاورزی تامین می‌کرد-،‌ در نامه آمده بود:‌ حسین عزیزم ‌به بروجرد بیا، ‌من وسایل عروسی تو را فراهم کرده‌ام.

نامه‌ای به پدر نوشتم که مرا از ازدواج معاف کنید و اجازه بدهید درس بخوانم، پدر در جواب نوشت: فکر نمی‌کنی اگر به سخن پدر گوش ندهی، این مانع تو باشد؟ خدا در قرآن فرموده‌است: «و بِالوالدین احساناً».

بلافاصله به بروجرد رفتم. عروسی که تمام شد، پدرم گفت:‌ حالا می‌خواهی بروی برو! آیت‌الله بروجردی بعدها ‌گفتند: بروجردی شدن (یعنی به جایگاه مرجعیت و رسیدن به قله‌های بلند علمی) مرهون این خانم بود که پدر من برای من گرفت!

 

منبع : خبرگزاری فارس

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۱۰:۰۴
حسین کازرونی